×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

افزونه جلالی را نصب کنید.  .::.   برابر با : Sunday, 8 December , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 2 خبر
شروعي تلخ از کافه

سحر پورابراهيمي- کارشناس ارشد روانشناسي باليني

«در خانواده‌اي فقير به دنيا آمدم.کلاس هشتم بودم که پدرم بر اثر تصادف جان خود را از دست داد. من و تنها خواهرم يتيم شديم. زندگي ما به سختي مي‌گذشت. مادرم در خانه مردم کار مي‌کرد تا بتواند خرج ما را تأمين کند. خواهرم ترک تحصيل کرد و خيلي زود ازدواج کرد و من تنهاتر شدم.

مادرم هر روز گله و شکايت مي‌کرد که درآمدش مايحتاج زندگي و کرايه خانه را تأمين نمي‌کند و بايد شغل ديگري داشته باشد. توسط يکي از دوستانش در کافه‌اي بيرون شهر مشغول کار شد. من هم اوايل، روزهاي تعطيل با مادرم به کافه مي‌رفتم و گاهي به او کمک مي‌کردم. کم‌کم از کافه خوشم آمد و روزهاي رفتنم به کافه زياد شد.

ديگر انگيزه‌اي براي درس خواندن و رفتن به مدرسه نداشتم. تا دير وقت در کافه مي‌ماندم و صبح‌ها با تأخير در مدرسه حاضر مي‌شدم.گاهي نيز به بهانه خستگي مدرسه نمي‎رفتم. کافه هر روز شلوغتر مي‌شد. در يکي از روزها که مشغول کار در کافه بودم، با سعيد آشنا شدم. او جواني ۲۰ ساله بود، که هر روز با دوستانش به کافه مي‌آمد و من انگار هر روز منتظر او بودم.

غافل از مادرم در بيرون کافه با او صحبت مي‌کردم. من از مشکلات درسي مي‌گفتم، او از خودش. روزي به من پيشنهاد داد تا به منزل ما بيايد و در درس‌ها کمکم کند. من هم که عاشق او شده بودم و از طرفي توان «نه» گفتن نداشتم قبول کردم.

نمي‌دانم چه اتفاقي بين ما افتاد… اما حال خوبي نداشتم. نمي‌دانستم با چه کسي صحبت کنم و چگونه از اتفاقي که بين ما افتاده بگويم. بعد از آن ماجرا ديگر سعيد را در کافه نديدم. او حتي به تماس‌هاي  من جواب نمي‌داد. با يکي از دوستان سعيد تماس گرفتم، او به ظاهر خبري از سعيد نداشت.

هر از گاهي با اشکان تماس مي‌گرفتم و با هم صحبت مي‌کرديم. حس مي‌کردم جاي خالي سعيد را برايم پر کرده است. براي رهايي از تنهايي به او پيشنهاد ازدواج دادم و او راحت پذيرفت.  ماجرا را براي مادرم تعريف ‌کردم. فرو ريختن و ناراحتي مادرم را ديدم و شرمنده او و زحماتش شدم. او با ازدواج من و اشکان مخالف بود. چون نتوانستم او را قانع کنم با اشکان فرار کردم. هر روزم بدتر از روز قبل شد. نه پناهي، نه درآمدي و… چطور ممکن بود چنين تجربه تلخي را در سن کم داشته باشم.
از آينده‌اي نامعلوم نگرانم.
از بودن در کنار اشکان که هيچ احساس مسئوليتي ندارد نگرانم.
از برگشتن نزد مادرم و اينکه مرا بپذيرد يا خير نگرانم.
از ……»

تحليل کارشناس
«متأسفانه آغاز انحراف مخاطب از خانواده شروع شده، هنگامي که بيش از ۱۳ سال نداشته و دوره حساسي را از نظر سني و ساخت رواني- اجتماعي مي‌گذراند، درمعرض رفتارهاي پرخطر قرار گرفت و هيچ کنترل و نظارتي از سوي خانواده صورت نگرفت.

هدف مخاطب از ازدواج فرار از زندگي گذشته بود، در حاليکه شرايط زندگي براي او به مراتب سخت‌تر نيز شد. از طرفي عدم مهارت جرأتمندي، پايبند نبودن به اصول اخلاقي، اعتماد به افراد ناشناس، تصميم شتابزده و عجولانه براي ادامه زندگي با فردي که هيچگونه شناختي نسبت به او ندارد و …. زمينه ساز بروز مشکلات و پيامدهاي ناشي از آن براي فرد شد. »

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.