×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

افزونه جلالی را نصب کنید.  .::.   برابر با : Monday, 7 October , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 2 خبر
درمسیر ناکجا آباد

تهیه و تنظیم: “زینب احمدی‌پور”

مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری ۱۱ شهرستان صومعه‌سرا

درمسیر ناکجا آباد

«همسایه بودیم و کاملا یکدیگر را می شناختیم. علی دانش‌آموز ممتازی بود او به منزل ما می‌آمد و با برادرانم درس می‌خواند و گاه گاهی به من هم کمک می‌کرد. اما در پس این رفت و آمدها، او به من ابراز علاقه کرد و در نهایت خانواده‌اش از من خواستگاری کردند.

علی پسر خیلی خوبی بود، اما تیپ و ظاهر خوبی نداشت. از طرفی من کم سن و سال بودم و علی ۵ سال از من بزرگتر، ولی خانواده‌ها اصرار داشتند که این وصلت انجام شود. علی پدر نداشت و مادرش همیشه می‌گفت پسر ما پا در منزل کسی گذاشته که دختر عزب دارد، پس ما در قبال دختر آنها مسئول هستیم. اما من همچنان مخالف بودم، چون از تیپ علی خوشم نمی‌آمد.

تا اینکه علی بعد از فارغ التحصیلی وارد شرکت نفت شد. من هم در دانشگاه دولتی در رشته بهداشت عمومی قبول شدم. بعد از قبولی من اصرار خانواده‌ها برای ازدواج ما بیشتر شد، آنها به خواستگاری من آمدند و من علی‌رغم میل باطنی و به اصرار پدرم با علی ازدواج کردم. من با علی فقط به خاطر ظاهرش مشکل داشتم.

علی به من محبت می‌کرد او عاشق من بود، ولی من به او اهمیتی نمی‌دادم و دوستش نداشتم. هر روز بهانه می‌گرفتم و علی به تمام بهانه‌های من پاسخ مثبت می‌داد. هر چه که می‌خواستم برایم فراهم می‌کرد. علی مرد آرزوهایم نبود، او قد کوتاهی داشت، خوش تیپ و امروزی نبود، ساده بود و سادگی را دوست داشت و من به خاطر همین مساله بارها با او جر و بحث داشتم که چرا به سر و وضع خودش نمی‌رسد و او فقط به خاطر اینکه دل مرا به دست بیاورد، خودش را به آب و آتش می‌زد.

بعضی وقت‌ها دلم به حال او می‌سوخت، حتی چند باری در خلوت خودم برای علی گریه کردم، چون او را آزار می‌دادم، زندگی با من برایش عذاب آور بود و او به سختی مرا تحمل می کرد. من از خودم و خانواده‌ام متنفر بودم که چرا باید مایه عذاب فردی باشم که حتی قدم زدن با او، باعث سرشکستگی من می‌شد. مردی که قدرت نه گفتن ندارد، اما اینها ساخته ذهن خودم بود، علی مرد پاکی بود، او از نظر من بهترین مرد دنیا بود و این من بودم که دنبال بهانه می‌گشتم و زندگی را برای خودم جهنم کرده بودم. زندگی ما همینطور ادامه داشت تا اینکه درسم تمام شد و در مرکز بهداشت استخدام شدم. حالا دیگر اصلا به علی علاقه‌ای نداشتم. من کارمند شده بودم و برایم سخت بود تا علی را به همکارانم معرفی کنم. من شاهد رنجش علی بودم و دلم به حال سادگی، مهربانی و از همه مهمتر مظلوم بودنش می‌سوخت ولی او را به عنوان همسر قبول نداشتم و دنبال راهی می‌گشتم تا از او جدا شوم.

علی به خاطر بهانه‌جویی‌های من بارها از شرکت مرخصی می‌گرفت و چون هنوز استخدام رسمی نشده بود از شرکت اخراج شد. بعد از اخراج مدتی بیکار بود و متاسفانه ماندن علی در منزل به اختلافات بیشتر ما دامن زد. از طرفی هر دو خانواده، مرا مقصر اخراج علی می‌دانستند به همین دلیل با من قطع ارتباط کردند. من هم حال و روز خوبی نداشتم به طوری که بارها در اداره با ارباب رجوع و همکاران بداخلاقی می‌کردم.

حوصله علی را نداشتم، تنهای تنها بودم و مدام سرم داخل گوشی بود تا اینکه در یک گروه تلگرامی عضو شدم و با مهیار که کیلومترها از من فاصله داشت، آشنا شدم. مهیار مجرد بود و من هم به دروغ به او گفتم که مجرد هستم. مهیار بر خلاف علی خوش تیپ و خوش قیافه بود، او به من اهمیت می‌داد، زبان حالم را می‌فهمید و در واقع سنگ صبور من بود، او مرد ایده آل من بود، همانی مردی که آرزویش را داشتم. مهیار از اول به من قول ازدواج داد، اما من به خاطر دروغی که به او گفته بودم، هم عذاب وجدان داشتم و هم نمی‌دانستم چه گلی بر سرم بگیرم. یک سال گذشت و کسی از دوستی من و مهیار بویی نبرد، مهیار چند بار از من خواسته بود تا با هم ملاقات داشته باشیم که من مخالفت می‌کردم. بعد از مدتی علی در بیمارستان استخدام شد و من از این فرصت سوء استفاده کردم و با مهیار قرار ملاقات گذاشتم و زمانی که علی شیفت بود، او به منزل ما آمد و من همه چیز را به او گفتم. بعد از آن مهیار مدتی با من ارتباط نداشت تا اینکه دوباره با من ارتباط گرفت و حالا ۳ سال است که ما با هم ارتباط داریم.

مهیار شغل درست و درمانی ندارد و در طول این سه سال من همه جوره او را حمایت کرده‌ام. چون عاشقانه او را دوست دارم، او به من توجه می‌کند و برای من سراپا گوش است، مهیار مورد اعتماد و مایه آرامش من است. اما من هیچ وقت نتوانستم راهی پیدا کنم تا از این منجلابی که برای خودم ساخته‌ام فرار کنم. همینطور روزها می‌گذشت تا اینکه یک روز مهیار به من گفت تا به دیدارش بروم، من هم مرخصی گرفتم و بدون اینکه به علی چیزی بگویم، منزل را ترک کردم و حالا مدت ۱۰ روز است که در یکی از شهرهای شمالی هستم اما متاسفانه علی به همراه خانواده‌ام در به در دنبال من از طریق شکایت و اقدامات صورت گرفته متوجه شدند که من در شمال کشور هستم، من مهیار را دوست دارم و حاضر به ادامه زندگی با علی نیستم.»

تجزیه و تحلیل:

«زمانی که زوجین از مهارت‌های ارتباطی که نقش مهمی در رابطه دارد غافل می‌شوند و از آنها به درستی استفاده نمی‌کنند به مرور زمان سبب کاهش صمیمت و نزول رابطه شده و به سمت ناموفق بودن پیش می‌روند، بنابراین اختلافات بیشتر شده و آرامشی را که باید در کنار یکدیگر داشته باشند را از دست می‌دهند.

از طرفی هر فردی نیازمند توجه و محبت از سوی همسر خود است، بنابراین ناتوانی در ایجاد صمیمیت و نبود اشتیاق در رابطه زناشویی و همچنین عدم آگاهی از مهارت‌های سبک زندگی می‌تواند باعث بروز بسیاری از مشکلات در زندگی زناشویی شود. بسیاری از زن و شوهر‌ها به خاطر یکنواختی که در زندگی و رابطه آنها ایجاد شده به سمت فضای مجازی رفته و به خاطر تنوع هیجانی که در روابط مجازی وجود دارد درگیر روابط فرا زناشویی می‌شوند.

فضای مجازی به واسطه تنوع و جذابیتی که دارد و به خاطر عدم فرهنگ‌سازی، عدم آموزش استفاده صحیح و بسیاری از مسائل دیگر به روابط زناشویی در خانواده آسیب وارد می‌کند. ایجاد ارتباط عاطفی، جنسی، حمایتی و ارتباطی با فردی غیر از همسر یا شریک زندگی، نوعی خیانت عاطفی محسوب می‌شود که ریشه در فضای مجازی و عدم بهره‌برداری صحیح از این تکنولوژی دارد.

بنابراین برای جلوگیری از آسیب‌های فضای مجازی در خانواده‌ها بهتر است که به خانواده و به ویژه زوج‌ها آموزش دهیم که چگونه از فضای مجازی استفاده کنیم از سوی دیگر آموزش روابط زوجین و ترویج فرهنگ مشاوره در این بین بسیار موثر است.»

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.